میروم تا با نگاهت لحظهای خلوت کنم
باید امشب با سکوت چشم تُ عادت کنم
میروم تا با تُ در آیینههای بیقرار
تا سحر گلگونههای عشق را غارت کنم
بازهم دلتنگ بارانم، بیا باران من!
بازمیخواهم تُ را با آسمان قسمت کنم
ماه من! امشب اگر با من بمانی بیشتر
چون پلنگت رام میمانم که آرامت کنم
آهوی بیتاب شعر! آرامتر! در پشت سر
میدوم چونان غباری مست تا رامت کنم
دلپریشانم٬ نمیآیی چرا در خواب من؟
کاش در رؤیا تُ را پابند پیمانت کنم
راستی میدانی امشب من چرا آوارهام؟
کوچه میداند، نمیخواهم پریشانت کنم
ناز کن با آرزوهای منِ شوریدهحال
آرزو دارم تُ را یکشب غزلخوانت کنم
تاريخ : شنبه سوم آبان ۱۴۰۴ | 8:23 | نویسنده : موج |




