بى تو مهتاب شبى در بغل پنجره مردم
و خودم را به غم انگيزترين درد سپردم
تو که رفتى و رميدى و گذشتى و رسيدى
من به جز حسرت و اندوه ولى سهم نبردم
و دلت بود از اين هجرت پردرد خبردار
مرگ بادم كه فريب تُ و لبخند توخوردم
وعده كردى كه مراخسته و تنها نرهانى
من ولى تاصدمين روز به ياد تو شمردم
بازميگويم و ميگويمت اى مرغ مهاجر
بى تو مهتاب شبى در بغل پنجره مردم
تاريخ : چهارشنبه شانزدهم مهر ۱۴۰۴ | 9:13 | نویسنده : موج |




